دیگه خسته شدم

ديگه از دست تو و ترانه هات خسته شدم ديگه از شنيدن رنگ صدات خسته شدم چه جوري بگم هنوزخيلي دوست دارم ولي انگاربيشتر ازاين بودن باهات خسته شدم مني كه عمرم و زندگيم توچشماي تو بود باورت نميشه كه از رنگ چشات خسته شدم انقدر نگام نكردي كه ديگه زد به سرم از اون آتيش خوابيده تو نگات خسته شدم توبه من ميگي بي انصافم و حق داري بگي باكدوم بهونه بنويسم برات خسته شدم گفتم اين كارو نكن كردي و رفتي و ببين ديدي آخر از تموم اون كارات خسته شدم حرفات انگار ديگه روي دل من نميشينه اونقدر عوض شدي كه من به جات خسته شدم شب و روزات مث روز و شباي قديم نبود از دست تفاوت روز و شبات خسته شدم ديگه فرقي نداره پيشت باشم يا نباشم تويه بي تفاوتي من از فضات خسته شدم دوست داري بري برو دلت ميخواد باشي بمون من كه ازتموم حرف و تصميمات خسته شدم اونقدر صدام نكردي كه خودم بدم مياد ازاين اسم مريم ونگفتنات خسته شدم توچي فكركردي خيال كردي من عاشق مي مونم؟ من ازاين فكراي غرق ادعات خسته شدم واسه تو حتي ديگه شبا دعا نمي كنم راستشو بخواي ديگه من از دعات خسته شدم من شكايت تو رو به كي كنم؟برم كجا؟ به جون خودت قسم نه٫به خدات خسته شدم چقدرببخشمت؟من ديگه چيزي ندارم به خدا ازدست اين همه خطات خسته شدم روزي صدتا غم و غصه توي قلبم مي ذاري منم آدمم ازاين دردو بلات خسته شدم اونقدر برات مي ميرم..واسه من تب مي كني؟ حق داري ازاين دل بي اعتنات خسته شدم توخودت منو نخواستي من گناهي ندارم ازدست اون چشاي دور از وفات خسته شدم شعرو اينجوري نوشتم كسي باخبرنشه مثلا من از تو خاطرهات خسته شدم كي ميدونه توپشيمون شدي و نوشتي كه حتي ازديدن عكس و هديه هات خسته شدم اي خدا اينو فقط من و تو و اون مي دونيم نشونم بده يه جور راه نجات٫خسته شدم